خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب یازه، شبکور، مُرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، کنایه از روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است لکن فجر صادق نیست و باز در تاریکی محو می شود تا هنگامی که فجر صادق طلوع کند، اول سپیده دم که هنوز هوا خوب روشن نشده، صبح دروغین، تاریک روشن، صبح نخستین، فجر کاذب، صبح اوّل، صبح کاذب برای مثال تابان دم گرگ در سحرگاه / چون یوسف چاهی از بن چاه (نظامی۳ - ۴۶۲)
اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، کنایه از روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است لکن فجر صادق نیست و باز در تاریکی محو می شود تا هنگامی که فجر صادق طلوع کند، اول سپیده دم که هنوز هوا خوب روشن نشده، صُبحِ دُروغین، تاریک رُوشَن، صُبحِ نُخُستین، فَجرِ کاذِب، صُبحِ اَوَّل، صُبحِ کاذِب برای مِثال تابان دم گرگ در سحرگاه / چون یوسف چاهی از بن چاه (نظامی۳ - ۴۶۲)
نوعی خوراک مانند پلو که برنج را می پزند اما در صافی نمی ریزند و آبکش نمی کنند و پس از برچیده شدن آب آن دمکش رویش می گذارند و گاهی ماش یا عدس یا لوبیا نیز در آن می ریزند
نوعی خوراک مانند پلو که برنج را می پزند اما در صافی نمی ریزند و آبکش نمی کنند و پس از برچیده شدن آب آن دمکش رویش می گذارند و گاهی ماش یا عدس یا لوبیا نیز در آن می ریزند
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در پنج هزارگزی شمال باختری شیراز. سکنۀ آن 1216 تن. آب آن از قنات و نهر عظیم تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در پنج هزارگزی شمال باختری شیراز. سکنۀ آن 1216 تن. آب آن از قنات و نهر عظیم تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان سماق بخش چگنی شهرستان خرم آباد که در 12 هزارگزی جنوب باختری سراب دره و 7 هزارگزی جنوب راه شوسۀ خرم آباد به کوهدشت واقع است جلگه و معتدل است و 60 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کشکان. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن سیاه چادر و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ سادات حاث الغیب میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان سماق بخش چگنی شهرستان خرم آباد که در 12 هزارگزی جنوب باختری سراب دره و 7 هزارگزی جنوب راه شوسۀ خرم آباد به کوهدشت واقع است جلگه و معتدل است و 60 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کشکان. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن سیاه چادر و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ سادات حاث الغیب میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار، واقع در 25هزارگزی شمال خاوری بیجار و کنار رود خانه قزل اوزان. سکنۀ آن 30 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار، واقع در 25هزارگزی شمال خاوری بیجار و کنار رود خانه قزل اوزان. سکنۀ آن 30 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دل پر بودن. حالت و چگونگی دل پر، بغض. کینه. کینۀ از پیش. خشمی بسیار و پنهان. بغضی مخفی. (یادداشت مرحوم دهخدا). دق دل. عداوت و دشمنی. حساب خرده. - دل پری از کسی داشتن،بغض او در دل به نهانی بسیار داشتن. خشمی سخت و پنهان از او در دل داشتن. بغض مخفی از کسی داشتن. خشمی بسیار و پنهان داشتن از کسی. کینۀ سخت از او در دل نهفته بودن. کینۀ از پیش داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، شاید به معنی امتلاء معده و رودل نیزبتوان استعمال کرد. شاعری گفته است در مقام خطاب به معشوق: بازآی تا که با تو بگویم حدیث دل کز تو مراست بس گله مندی و دل پری گفتا علاج قطعی این کار مسهل است گر دل پری ز چیست که مسهل نمی خوری. ؟ (از فرهنگ لغات عامیانه)
دل پر بودن. حالت و چگونگی دل پر، بغض. کینه. کینۀ از پیش. خشمی بسیار و پنهان. بغضی مخفی. (یادداشت مرحوم دهخدا). دق دل. عداوت و دشمنی. حساب خرده. - دل پری از کسی داشتن،بغض او در دل به نهانی بسیار داشتن. خشمی سخت و پنهان از او در دل داشتن. بغض مخفی از کسی داشتن. خشمی بسیار و پنهان داشتن از کسی. کینۀ سخت از او در دل نهفته بودن. کینۀ از پیش داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، شاید به معنی امتلاء معده و رودل نیزبتوان استعمال کرد. شاعری گفته است در مقام خطاب به معشوق: بازآی تا که با تو بگویم حدیث دل کز تو مراست بس گله مندی و دل پری گفتا علاج قطعی این کار مسهل است گر دل پری ز چیست که مسهل نمی خوری. ؟ (از فرهنگ لغات عامیانه)
منتفخ و بادکرده. (ناظم الاطباء) ، هر چیزی که به حرارت پست تر از جوش طبخ شده باشد. (ناظم الاطباء). برای تهیۀ دم کرده مادۀ دارویی را در ظرفی گذارده و آب جوشان به روی آن ریخته روی ظرف را می پوشانند و پس از اینکه مدت کافی برای اشباع آب از مواد مؤثرۀ دارویی گذشت محصول را صاف کرده بکار می برند. (از کتاب درمان شناسی)
منتفخ و بادکرده. (ناظم الاطباء) ، هر چیزی که به حرارت پست تر از جوش طبخ شده باشد. (ناظم الاطباء). برای تهیۀ دم کرده مادۀ دارویی را در ظرفی گذارده و آب جوشان به روی آن ریخته روی ظرف را می پوشانند و پس از اینکه مدت کافی برای اشباع آب از مواد مؤثرۀ دارویی گذشت محصول را صاف کرده بکار می برند. (از کتاب درمان شناسی)
دهی است از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد. آب آن از چشمه. سکنۀ آن 180 تن. ساکنان از طایفۀ بوالی هستند و زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد. آب آن از چشمه. سکنۀ آن 180 تن. ساکنان از طایفۀ بوالی هستند و زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)